خواب سنگین
سلام شیرینی زندگیمون نرنم جون دخمل نازم ، من نمی دونم احساسم به تو رو چطوری واست بگم که عمق احساسم رو بفهمی...... مامان جون ، بانوی آینه و آفتاب خونمون خیلییییییییییییییییییییی دوستت داریم و هر لحظه بیشتر از قبل عاشقت میشیم. خدایاااااااااااااااااااااااااااااااا شکر، هزار بار شکر ، صد هزار بار شکرررررررررررررررررر. خدایا ازت ممنونم به خاطر این نعمتی که بهمون دادی. الهی شکر. ترنم عزیزم چند شب پیش خوابیده بودی و ساعت 9 شب بود .بابایی هم پایین داشت ماشین و میشست.بعدش که اومد بالا بهش گفتم " ترنم رو بیدار کن.الان بد موقع است و شب دیگه دیر می خوابه." بابایی هم اومد پیشت و هر چه صدات کرد و نازت کرد بیدار نشدی .من به...
نویسنده :
باباي ترنّم
15:11