ترنّم جانترنّم جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

ترنّم نامه

خواب سنگین

سلام شیرینی زندگیمون نرنم جون دخمل نازم ، من نمی دونم احساسم به تو رو چطوری واست بگم که عمق احساسم رو بفهمی...... مامان جون ، بانوی آینه و آفتاب خونمون خیلییییییییییییییییییییی دوستت داریم و هر لحظه بیشتر از قبل عاشقت میشیم. خدایاااااااااااااااااااااااااااااااا شکر، هزار بار شکر ، صد هزار بار شکرررررررررررررررررر. خدایا ازت ممنونم به خاطر این نعمتی که بهمون دادی. الهی شکر.   ترنم عزیزم چند شب پیش خوابیده بودی و ساعت 9 شب بود .بابایی هم پایین داشت ماشین و میشست.بعدش که اومد بالا بهش گفتم " ترنم رو بیدار کن.الان بد موقع است و شب دیگه دیر می خوابه." بابایی هم اومد پیشت و هر چه صدات کرد و نازت کرد بیدار نشدی .من به...
2 تير 1392

ابزار و ادوات مورد نیاز ترنم زمان خواب

قربون تو دختر ترنم مامان ، عادت کردی وقتی می خواهی بخوابی یک سری چیزها دورو برت باشه تا بتونی بخوابی. اولیش عروسک موزی هستش که صالح (پسر عموی من) واست  آورده. دومیش هم پارچه ای که توی ست لباس نوزادیت بود. سوم هم عروسکهای آویز تختت که گاهی می گیری و می کشی شون طرف خودت. ضمنا موقع خواب همش دوست داری غلت بزنی توی تختت . واسه همین یک بالشت می ذارم کنارت که نتونی غلت بزنی و بخوابی و بعدش که خوابیدی برش می دارم. و وقتی که دیگه خیلی خوابت بگیره سرت رو خم می کنی توی بالشت و می خوابی.   و این هم مجموع ابزار مورد نیازت در زمان خواب     ...
1 تير 1392

ترنم و حمام

عروسک نازم سلام عزیز دل مامانی ، قربونت برم من که وقتی می برمت حمام کلی خوش اخلاقی و اصلاً گریه نمی کنی. من هم راحت حمامت می کنم . البته دوستهای با تجربه نی نی دارم بهم گفتن که وقتی بزرگتر بشن بچه ها کلی گریه می کنن توی حمام. حالا ببینیم تو هم همین جوری میشی یا نه!!!!! خلاصه اینکه من کلی کیف می کنم وقتی می برمت حمام. البته به نظرم تو هم کم کم داری بازی با آب رو یاد می گیری آخه این دفعه کمی با دستهات توی آب بازی کردی. خیلی دوستت دارم خوشمزه مامان....   این هم دخترم توی حمام...     ...
1 تير 1392

نتیجه یک ساعت تلاش مامان

سلام جیگرم چند روز پیش کلی نق می زدی و خوابت می اومد . من هم گذاشتمت توی تختت که بخوابی. کلی غر زدی و خودت واسه خودت لالایی خوندی.آخه عادت داری موقع خواب کمی واسه خودت می خونی بعدش می خوابی. خلاصه اینکه کلی هم من واست لالایی خوندم و تو بهونه گیری کردی و نمی خوابیدی و این پروسه تقریباً یک ساعتی طول کشید. من هم اگر از توی اتاق یا کنار تختت می رفتم کلی گریه می کردی و من مجبور شدم همونجا دست به سینه در خدمت شما بمونم.   بعد از یک ساعت این قیافه ات.....       و اما ادامه مطلب....   پستونکت رو از دهنت در آوردم و بهت می گم" ترنم ، مامان می خواهی بخوابی یا نه؟" این خنده رو تحویلم دادی......
1 تير 1392

ترنم و بابا و طالبی

ترنّم جان  ، دخترم سلام عزیز دل بابایی دیروز جمعه بود و حدودای ظهر که سه تایی از خواب بیدار شدیم ، البته من زودتر از تو و مامانی بیدار شدم و رفتم صبحونه آماده کردم که شامل نون و پنیر و طالبی بود و وقتی مامانی رفت صورتش رو بشوره من یواشکی یه تکه طالبی بهت دادم و نمیدونی چطور اون طالبی رو کردی تو دهنت و شروع کردی به خوردن ، الهی برات بمیرم که هنوز دندون نداری که بتونی غذا بخوری ، و وقتی مامانی از دستشویی اومد بیرون کاملاً حیرت زده با صحنه ای روبرو شد که جنابعالی اون تکه طالبی رو با حرص و ولع کرده بودی تو دهنت و دیگه خدا رو بنده نبودی و هیچکس رو تحویل نمیگرفتی که نکنه یه وقت کسی بخواد طالبیت رو ازت بگیره....   اینم ...
1 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنّم نامه می باشد